بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

خونه تکونی

پسته مامان سسسسسسسسسلام خوبی پسر گل مامان ؟ مامانی چند وقته که حسابی سرش شلوغته آخه هم داره خونه تکونی می کنه هم  سفره هفت سین درست می کنه هم اتاق شما رو تزیین می کنه البته با کمک بابایی                                    روز شنبه هم با بابایی  رفتیم دکتر و جواب آزمایش قند خون و تکسو پلاسموز رو نشون دادیم که خدا رو شکر  همه چی خوب بود صدای قلب ماه تو هم شنیدیم دکتر گفت شما 92/03/11 به دنیا می یای اما اگه قرار باشه سزارین بشم تقریبا 2 هفته...
28 اسفند 1391

حرکات نی نی تون تو دل مامانی

                          شايد يکي از مهم‌ترين و جالب‌ترين مراحل بارداري، احساس حرکت‌هاي جنين در بدن مادر باشد اما از آنجا که اين حرکات نشانه سلامت و حيات جنين هم هستند، گاهي باعث نگراني مي‌شوند. دانستن 12 نکته زير شايد کمي از نگراني‌هايتان کم کند... 1.شروع حرکات: اگرچه حرکات جنين از هفته 8-7 بارداري شروع و در سونوگرافي هم ديده مي‌شود اما هر مادر بارداري قبل از هفته 22-16 بارداري حرکات جنينش را حس نمي‌کند زيرا قبل از اين سن، جنين فقط چند سانتي‌متر است. 2.اثر تعداد ...
22 اسفند 1391

لالایی

عسلم سسسسسلام این لالایی از زمان بچگی مامانی تا حالا تو رادیو پخش می شه که برا گل پسرم می ذارمش که خوب خوابش بگیره گنجشک لالا, سنجاب لالا آمد دوباره  ,مهتاب بالا لالا لالایی  لالا لالایی لالا لالایی ... لالا لالایی  لالالالایی لالا لالایی... گل زود خوابید , مثل همیشه قورباغه ساکت , خوابیده بیشه لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی.. لالا لالایی لالا لالایی  لالا لالایی.. جنگل لا  لا  لا  لا برکه لا  لا  لا  لا شب برهمه خوش , تا صبح فردا لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی...      ...
21 اسفند 1391

لباس بارداری

سلام پسرو خوبی مامانی ؟ بمیرم برات که مجبوری اون جای تنگ رو تحمل کنی ایشا... زودتر بیای پیشمون و راحت دستو پاتو دراز کنی و مجبور نباشی اینطوری مچاله بخوابی عسلکم. امروز من و بابایی کلی نقاشی برای اتاقت کشیدیم و رنگ کردیم البته بیشترش رو بابایی رنگ کرد غروب هم رفتیم بیرون و بابایی یه لباس خوشگل بارداری صورتی رنگ برام خرید ( دستش درد نکنه ) می گن پوشیدن لباس های شاد تو روحیه مادر و بچه تاثیر می ذاره خدا کنه شما هم خوشت بیاد فدات شم.                                 &nb...
18 اسفند 1391

امتحان بابایی

سلام شکلات مامان  حالت چطوره ؟ مامان و بابا بی تاب دیدنت هستن کی این 2 ، 3 ماه تموم می شه تا ببینیمت  پریروز  ( یکشنبه ) با بابایی رفتیم دکتر همه چی خوب بود صدای قلب نازتو شنیدیم ( الهی جیگرتو بخورم ) دکتر آزمایشهای مربوط به ماه هفتم رو برام نوشت  و قرار شد 2 هفته دیگه آمپول رگام رو بزنم آخه گروه خون من O- , بابایی A+ البته دکتر گفت یه آزمایش هست که اگه لازم شد اون آمپول رو بزنید اما ما گفتیم اگه ضرر نداره بزنم چون آمپول رو تهیه کرده بودیم  و ازاونجایی که مامانی خیلی نگرانه از دکتر خواستم آزمایش توکسو پلاسموز رو هم برام بنویسه خدا کنه همه چی خوب باشه یه کم نگرانم       &...
15 اسفند 1391

مامان مصاحبه داره

نفسم سلام   امروز مامانی رفت پالایشگاه برای مصاحبه می خوام اگه بشه کارم رو عوض کنم  اخه این کاری که الان دارم توی یه کارخونه مواد غذایی است و بااینکه کارم خیلی خوبه و راحته  امنیت شغلی نداره و ممکنه هر لحظه کارخونه تعطیل شه و مامانی بمونه بیکار  تو بندر عباس هم که بیکاری ادمو دیونه می کنه اخه مامانو بابات اینجا تنهان و فقط عمه و دختر عمه مامانی اینجا زندگی می کنن و بقیه فامیلا یا تهرانن یا شمال بندر هم جای تفریحی درستو حسابی نداره که ادم وقتی دلش می گیره بره اونجا فقط یه دریاست که از بس رفتیم تکراری شده وقتی سر کاری حداقل نصف روزت می گذره و بقیه اش هم می شه کارای خونه ، استراحت ، خرید و تماشای تلویزیون ...
15 اسفند 1391

سرما خوردگی مامان و بابا یکشنبه 91/11/08

کشمش مامان  سلام بابایی یک هفته ای می شد که سرما شدید خورده بود کلی هم رعایت می کرد و برای اینکه مامانی مریض نشه از مامانی دوری می کرد اما مامان شیطونت  بالاخره سرما خورد و بازم افتاد تو رختخواب و 4 روز نرفت سر کار هنوز هم سرما دارم اما خیلی بهتر شدم آخه حواسم هست که کوچولوم مریض نشه ...
15 اسفند 1391

تکون خوردن بارسین

اولین باری که تکون خوردنت رو احساس کردم تو هفته 19 بودم  اولش شک کردم  آخه مثل این بود که تو شکمم نبض بزنه مثل بعضی وقتا که زیر چشم آدم می پره بعد که از دوستم پرسیدم متوجه شدم که جیگملیم بوده مامان قربونش بشه حالا دیگه وجودت رو کاملا احساس می کنم ...
15 اسفند 1391

اولین خرید سیسمونی برای بارسین 91/11/13

پسر گلم اولین وسیله ای که برات خریدیم صندلی غذای تاب شو کودک بود که وقتی رفته بودیم شمال برات گرفتیم  اینم عکسش   روز جمعه نزدیک ظهر بود و مامانی داشت برا خودش یه مانتو مدل بارداری می دوخت .   بابایی گفت بریم سیسمونی ها رو ببینیم  ,گفتم شاید بسته باشه اما بابایی گفت : می ریم یه دور هم می زنیم  اتفاقا فروشگاه ها هم باز بودن  رفتیم تو یه سیسمونی فروشی و وسایل بهداشتی , کریر , کیف وسایل بچه , آغوش , مقداری پوشک  برات گرفتیم وقتی اومدیم خونه نشستیم و همشون رو دونه دونه نگاه کردیم  خرگوش مامانی هم دوروبر وسایل می گشت و همه چیزو بو می کرد اخه نمی دونی چقدر فضوله فکر کنم حسو...
15 اسفند 1391

سرما خوردگی مامان آبان 91

نفس مامان مامانت تو این ماه سرمای سختی خورد با 2 درجه تب   حالم خیلی بد بود بابایی ازم پرستاری می کرد یک هفته تو خونه خوابیدم اما دکتر نرفتم  می گفتم اگه برم دارو می ده و  من نمی خوام دارو بخورم  کلی لیمو شیرین خوردم وزنم کم شد غذا نمی تونستم بخورم  با کلی استراحت حالم خوب شد  یک هفته بعد مامانم  اومد 5 روز پیشم موند بعد از اینکه مامان جون برگشت شمال من بازم سرما خوردم البته ادامه سرما خوردگی قبلیم بد که دوباره عود کرد , بازم افتادم تو رختخواب و یک هفته سر کار نرفتم تا خوب شدم خیلی نگران تو بودم که اتفاقی برات نیفته آخه مرتب عطسه و سرفه کردن بهت فشار وارد می کرد بعلاوه تب بالا که اونم س...
15 اسفند 1391